آغاز کن تمام خودت را براي من
پايان بده به غربت بي انتهاي من
سرکش ترين سروده ي شبهاي شعر باش
فانوس شو به تيرگي از ابتداي من
با من بيا به هر چه که بايد به پا کني
دستم بگير و پا نکش از ماجراي من
يکبار هم تصور اين را نکرده ام
کي ميرسي به شهر سکوت صداي من
کي ميرسي به بغض گلوي ترانه ها
کي ميرسي به سردي حال و هواي من
وقتي که باز هم گره اي کور ميشوم
اي کاش وا کني گره از ساق پاي من
ذهنم ولي به رفتنت عادت نکرده است
بويت هنوز ميرسد از قصه هاي من
#مهشيد_دلگشايي
درباره این سایت