دلگيرم از تقدير و دستم بند جايي نيست
لعنت به آغازي که آن را انتهايي نيست
سقراطم و شاگردهايم دشمنم هستند
اين درد را جز شوکران نوشي دوايي نيست
دست گدايي پيش هرکس بردم، الا او
ما را قنوتي هست، اما "ربنايي" نيست
دنيا بجز غربت چه دارد؟ هيچ بعد از هيچ
در دوستانت هم بگردي آشنايي نيست
چشم تماشاي شکوهت را ندارد دهر
آن روز کفشات ميدهد دنيا که پايي نيست
نجار پيري هستم و اين آخر عمري
حالا که محتاج عصا هستم. عصايي نيست
#حسين_زحمتکش
درباره این سایت